شهیدان ساتیاروند



بی شک کلام پر مغز امام خمینی (ره ) : ملتی که شهادت برای او سعادت است، پیروز است »

 از بزرگترین نظریه‌هایی است که در ساده ترین کلمات بیان شده است. بنا به ضرورت تبیین تفکر بسیجی و فرهنگ شهادت طلبی در میان مردم مسلمان ایران به ویژه جوانان نسل امروز، این سایت سعی دارد علت جنگ عراق علیه ایران و زندگینامه وصیت نامه و خاطرات شهدای ساتیاروند را به تصویر بکشاند که در جنگ تحمیلی با عزم راسخ و قلبی سرشار از عشق به میهن و دفاع از خاک و ناموس ایران به میادین نبرد شتافتند و به درجه رفیع شهادت نائل شدند.



بی شک کلام پر مغز امام خمینی (ره ) : ملتی که شهادت برای او سعادت است، پیروز است »

 از بزرگترین نظریه‌هایی است که در ساده ترین کلمات بیان شده است. بنا به ضرورت تبیین تفکر بسیجی و فرهنگ شهادت طلبی در میان مردم مسلمان ایران به ویژه جوانان نسل امروز، این سایت سعی دارد علت جنگ عراق علیه جمهوری اسلامی ایران و زندگینامه وصیت نامه و خاطرات شهدای ساتیاروند را به تصویر بکشاند که در جنگ تحمیلی با عزم راسخ و قلبی سرشار از عشق به میهن و دفاع از خاک و ناموس ایران به میادین نبرد شتافتند و به درجه رفیع شهادت نائل شدند.

                                                        مسعود ساتیاروند




 
 
<< تحلیلی بر زندگی نامه و وصیت نامه ی پاسدار شهید عزت الله ساتیاروند >>

محل تولد: شهرستان پلدختر روستای ولیعصر (عج)
تاریخ تولد:1344/6/15
تحصیلات: اول دبیرستان
اولین سال حضور داوطلبانه در جبهه‌ها ی حق علیه باطل: 1360
عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: 1362
تاریخ شهادت (مفقودالاثر): 1362/12/8
محل شهادت: جزایر مجنون عملیات خیبر
تاریخ رجعت و تفحص پیکر مطهر: 1375/3/15 مصادف با عاشورا حسینی

قسمتی از وصیت نامه شهید عزت الله ساتیاروند :

<< خدایا اکنون که احتمال شهادتم بیشتر شده است، اکنون که اگر لیاقت لقای تو را داشته باشم زمانش کوتاه تر گردیده و اکنون که بیشتر از پیش عاشق تو و یارانم گشته ام از تو می خواهم ای پروردگار من، ای آنکه در غریبی مرا به قربت خویش رساندی و ای آمرزنده گناهان؛ گناهانم و مرا لیاقت شهادت عنایت فرما. >>

شهید عزت الله ساتیاروند در 15 شهریور ماه سال 1342 به عرصه ی گیتی نهاد و در زمره ی کسانی بود که امام خمینی (ره) در موردشان در سال 42 فرمودند: << سربازان من در گهواره هستند >> و به حقیقت امر از جمله ی آنانی بود که نمود راستین این پیش بینی تاریخی حضرت امام (ره) گردیدند.
دوران کودکی و مقطع ابتدایی را در زادگاه خویش سپری نمود و مقطع راهنمایی را در شهرستان پلدختر به پایان رساندند.
جوانی رعنا و خوش خلق که ندای << هل من ناصر ینصرنی >> امام خوبی ها را عاشقانه لبیک گفتند و هنوز در کوچه باغهای خاطراتش یادگاری های او همچون خورشیدی عالمتاب در نزد خداوند و جامعه می درخشد و گذر زمان هیچ گاه غبار فراموشی را آنان ننشانده است.

ادامه مطلب


شهید پاسدار عزت الله ساتیاروند
شهید پاسدار عزت الله ساتیاروند
فرزند: حاج پتول
تاریخ تولد: 1344/6/15
محل ست: پلدختر روستای ولیعصر (عج)
تاریخ شهادت: (مفقودالاثر) 1362/12/8
محل شهادت: جزایر مجنون عملیات خیبر
تاریخ رجعت: 1375/3/15 مصادف با عاشورا حسینی
گار شهید: گار شهدای روستای ولیعصر(عج)

زندگی نامه شهید پاسدار شهید عزت الله ساتیاروند :

شهید عزت الله ساتیاروند در تاریخ 1344/6/15 در روستای ولیعصر به دنیا آمد.
دوران کودکی و ابتدایی در روستا سپری کرد و دوران راهنمایی ایشان مصادف شد با فتنه های زیادی که در سطح کشور رخ داد از جمله فتنه بنی صدر و ترور های مختلفی که منافقین انجام دادند.
شهید عزت الله هم از همان زمان در مقابل در مقابل این افکار موضع داشته و همیشه مطالعه داشته در این راستا و یک هدف را سر لوح کارهای خود قرار داد آن هم امام (ره)و نقشه راهی که امام برای انقلاب ترسیم کرده بود و هیچ موقع دست از این هدف والا بر نداشت و هیچ جریانی بر ذهن او تاثیر نداشت جز ذهنیت و افکار امام خمینی (ره).
شهید عزت الله در یک خانواده کشاورز و مذهبی و پر جمعیت به دنیا آمد. فرزند دوم خانواده بود و در واقع چون فرزند بزرگ هم بود تکیه گاه امیدی بود برای خانواده.
پدر و مادر روی شهید خیلی حساب کرده بود که توانسته باشد کمک حال آنها باشد.
شهید تمام زندگی خود را وصف انقلاب جمهوری اسلامی ایران کرد که به گفته مادرش مرحومه حاج هما ساتیاروند: (فرزندم تمام روز و شب در مسجد و پایگاه مقاومت روستا بود شبها هم به خانه نمی آمد و در پایگاه مقاومت از منطقه تنک فنی و روستا حراست میکرد. خادم الحسین بود تمام مراسمات مذهبی را در مسجد برگزار میکرد و با صدای زیبایش دعا کمیل و ندبه . و مداح اهل بیت بود.و در کمک کردن به مردم در کارهای کشاورزی همیشه پیش قدم بود )

شهید عزت الله ساتیاروند در توجه به بحث مسائل مذهبی سلوک خاصی داشته است و در وصیت نامه خود میگوید من اگر عبادت میکنم یا اگر در راه خدا شهید شوم نه بخاطر رسیدن به بهشت است و نه بخاطر ترس از جهنم و در جایی دیگر از وصیت نامه گفته اند گلوله ها مرا در بگیرید که عاشق وصال معشوقم. همین یک جمله نشان میدهد که ایشان عاشقانه خدا را می ستاییدند.
شهید یک رابطه معنوی با خداوند داشته اند و نه پاداش و عذاب آن دنیا برایش اهمیت نداشته است؛ چیزی که برای ایشان اهمیت داشته است خود خداوند و همه حرکاتش، برای رسیدن به خداوند بوده است.
شهید عزت الله ساتیاروند تحصیلات اول دبیرستان بود که در سن 16 سالگی به فرمان امام بصورت داوطلبانه در سال 1360 وارد جنگ تحمیلی شد و بعد از مدت کوتاهی به کسوت لباس پاسداری در آمدن و در عملیات های گوناگونی شرکت کردند و در تاریخ 1362/12/8 در عملیات خیبر به شهادت نائل آمد و مدت 13 سال مفقودالاثر بودن و پیکر ایشان در 15 خرداد 75 بدست خانوادش رسید.
وصیت نامه ایشان نشان میدهد که عشق زیادی به امام حسین (ع) داشتند. و چندین بار در وصیت نامه خود نام امام حسین را آورده است. خبر پیدا شدن پیگر ایشان مصادف با عاشورای حسینی و این میتواند نشانه هایی از ارادت ایشان به امام حسین باشد.
یک روز بعد از عاشورا پیگر ایشان را برای تشیع و خاک سپاری به روستای ولیعصر آوردند و در یک مراسم باشکوه ایشان را در جایگاه ابدی خویش به خاک سپردند.
روحش شاد یادش گرامی

گردآورنده: سر کار خانم مهناز اصغری


 

وصیت نامه پاسدار شهید جهان ساتیاروند:


بسم الله الرحمن الرحیم


ای مردم شهید پرور و مسلمان ایران گوش به فرمان ولایت فقیه باشید، که کشتی نجات شماست.
گوش به فرمان امام بزرگتان باشید، که اوست میتواند شمارا رهبر باشد
بفکر آخرتتا ن باشید ؛ آیا توشه ایی برای اخرت جمع کرده اید، مگر کسی که به مسافرت میرود با دست خالی میرود آنهم چه مسافرتی ملاقات باخدا با پیامبران وامامان
آیا با دست خالی شرمنده نخواهیدشد، درجواب خدا چه حرفی دارید؟
آیا میگویید نمیدانستم وصیت من به دوستان و اشناییان، فامیلها واقوام که اگر از من خطایی هرچند کوچک یا بزرگ دیده اند مراببخشند چون که نمیتوانم در برابر خدا جواب دهم و از مادر برادر خواهران حلالیت می طلبم مخصوصا مادر که من درپیش خود و خدای خود شرمنده زحمات اوهستم امیداست مراحلال کند.
و ازهمسرخود و دخترمهربانم نیزحلالیت میخاهم مخصوصا همسرم که هیچ وقت نیست که ازدست من ناراحت نشده باشد امیداست شما نیز مرا ببخشید.


شهید پاسدار جهان ساتیاروند 
فرزند: محمد شاه 
تاریخ تولد: 1335/7/22
محل زندگی: پلدختر روستای ولیعصر (عج)
تاریخ شهادت: 1362/11/24
محل شهادت: پاسگاه زید عراق 
گار شهید: گار شهدای روستای ولیعصر (عج)


زندگی نامه
پاسدار رشید اسلام شهید جهان ساتیاروند

شهید جهان ساتیاروند فرزند محمدشاه در تاریخ 1335/7/22 در روستای ولیعصر توابع شهرستان پلدختر در خانواده ای مذهبی و متدین چشم بدیده جهان گشود.
تحصیلات ابتدای را در مدرسه عشایری گذراند.
وی دوران کودکی و نوجوانی در کنار خانواده خویش به کشاورزی و دامداری مشغول بودند.
ایشان در سن 25 سالگی تشکیل خانواده دادند وزندگی خود را با کشاورزی و دامداری در کنار خانواده خود سپری نمودند.
بعد از یکسال زندگی ساده و معنوی و پر برکت، خداوند به او دختری هدیه داد و نام او را معصومه گذاشتند.
با شدت یافتن جنگ تحمیلی در سال 1362 در حالی که یکسال از پدر بودنش نگذشته بود. برای دفاع از ناموس و خاک ایران و شادی دل امام (ره) از خانواده و همسرش و مردم روستا حلالیت میطلبد.
با سرشار از عشق به میهن بعنوان نیروی بسیج سپاه پاسداران شهرستان پلدختر به سرزمین کبوتران مهاجر جنوب اعزام می شود.
در عملیات پدافندی در پاسگاه زید بعنوان نیروی خط شکن شرکت میکند و در همان عملیات در تاریخ 1362/11/24 بعلت اصابت ترکش خمپاره بر ناحیه شکم و سینه و پا به مقام رفیع شهادت نائل گردید.

مسعود ساتیاروند


روحش شاد یادش پر رهرو


محیط بان شهید قدرت الله ساتیاروند 
فرزند: بکلر 
تاریخ تولد 1353/4/2
محل زندگی: پلدختر روستای ولیعصر (عج)
تاریخ شهادت: 1386/8/19
محل شهادت: شوش 
گار شهید: گار شهدای ولیعصر (عج)

 
زندگی نامه :
محیط بان شهید قدرت الله ساتیاروند
شهید قدرت ساتیاروندی در سال 1353 در خانواده ی مذهبی دیده به جهان گشود.
و چهارساله بود پدر خود را از دست داد و مادر سرپرستی او و برادرانش و خواهرش را بر عهده گرفت و آنها را به نحوه احسن بزرگ کرد و تحویل جامعه اسلامی داد.
شهید قدرت الله ساتیاروندی در دوران ابتدایی و راهنمایی را در روستای ولی عصر ( عج) گذراند و دوران متوسطه را در شهرستان شهید پرور پلدختر در سال 1373 با موفقعیت به پایان رساند.
شهید قدرت الله ساتیاروندی 10 سال عضو فعال بسیج مقاومت شهید سید محمد رضا روستای ولیعصر (عج) حضور داشت و در تمام مراسمات مذهبی و راهپیمایی ها و نماز جمعه شرکت می کرد.
شهید قدرت الله ساتیاروندی برای انجام خدمت مقدس سربازی به مدت دو سال در سپاه حضرت ابوالفضل در کردستان به پایان رساند.
شهید قدرت ساتیاروندی در رشته مهندسی کشاورزی کاردانی شرکت کرد و قبول شد.
تا اینکه در استخدامی محیط زیست در سال 1385 قبول شد و در محیط زیست خوزستان مشغول به خدمت بودند و در حین خدمت در دانشگاه اصفهان برای گذراندن لیسانس خود در رشته محیط زیست در مجتمع آموزشی عالی صنعت آب برق اصفهان در ترم سوم در حال تحصیل بودند که در تاریخ 1386/8/5 به مدت 14 روز در حال ماموریت الهی در منطقه شوش با درگیری با اشرار به درجه رفیع شهادت که آرزوی همیشگی ایشان بود نایل آمد.
روحش شاد یادش گرامی
یادش همیشه در دل ما خواهد ماند


شهید علیرضا بهاروند
فرزند: پاپی مراد
تاریخ تولد: 1341
محل زندگی: روستای ولیعصر (عج) بخش الوار گرمسیری
تاریخ شهادت: 1367/4/31
محل شهادت: شلمچه
گار شهدا: بهشت زهرا(س) بیدروبه مرکزی

زندگی نامه:
شهید علیرضا بهاروند روستای ولیعصر ( عج) بخش الوار گرمسیری در خانواده‌ای مذهبی دیده به جهان گشود.
شهید مقطع ابتدایی را با طی کردن مسافت سه کیلومتری محل زندگی خود تا روستای بیدروبه به پشت سر گذاشت.
سال اول راهنمایی را در حسینه و دو سال دیگر را در بیدروبه مرکزی سپری کرد.
علیرضا دوران دبیرستان را در اندیمشک و خرم آباد گذراند و پس از اخذ مدرک دیپلم مهیای انجام خدمت مقدس سربازی شد. دوران سربازی ایشان مصادف با جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بود و به همین خاطر او با توجه به تحصیلات و علاقه به عنوان نیروی بهیار در اختیار سپاه قرار گرفت و در بیمارستان بقایی اهواز مشغول خدمت شد.
ارتش بعثی عراق با هجوم گسترده سعی در تصرف خاک پاک میهن داشت و علیرضا با غیرت تمام و عشق به میهن و به کمک رزمندگان به عنوان نیروی رزمی به خط مقدم اعزام شد و در تاریخ 1367/4/31 در جریان تک دشمن خاک شلمچه را به خون خود رنگین نمود.
پیکر مطهرش یک ماه پس از شهادت در کنار همرزمانش در بهشت زهرا (س) بیدروبه مرکزی به خاک سپرده شد.
روحش شاد یادش گرامی


رشید ساتیاروند

خاطراتی از شهید نقل از یکی از همرزمانش :


در عملیات بیت المقدس 2 در منطقه ماوت در کنار پسر عمویش شهید سیف الدین بر اثر خمپاره به درجه بزرگ شهادت نایل شدند.
شهید رشید نیروی بسیجی مخلص، مهربان ، با اخلاق ، با ایمان به تمام معنا، نقاش ، شاعر، فوتبالیست و قاری قران بود، هر صبح و شروع هر عملیات تلاوت زیبایش انرژی عرفانی عجیبی به رزمندگان میداد.
اکثر نقشه های عملیات فرماندهان را نقاشی میکشید و اخلاق نیکو شهید تمام بسیجی ها را بخودش جذب کرده بود.
روحش شاد یادش گرامی

خاطراتی از شهید به نقل از یکی دیگر از همرزمانش:

شهید رشید ساتیاروند یکی از شهدای گرانقدر و والامقام درروستای ولی عصر پلدختر بود.
در بین مردم به اخلاق و رفتار نیکو زبانزد خاص و عام بود او در نماز خواندن و دعا و راز و نیاز را هیچ وقت فراموش نمی کرد.
شهیدسیف الدین ساتیاروند پسر عموی شهید بود که در تمام مراحل زندگی با هم بودند در جبهه های جنگ در خوزستان در عملیاتهای جنگی شرکت می کردند و به نقل ازدوستان دلاوریهای زیادی از خودنشان می دادند.
شهید رشید و سیف الدین درعملیات کر بلای 5 و دیگرعملیاتها با نفوذ به خاک دشمن خسارات زیادی را به دشمن وارد کرده بودند.
آشنایی اینجانب با شهید رشیدساتیاروند و شهدای دیگر این روستا بیشتر در خود روستا بود این شهید به جز اخلاق و رفتار نیکویی که در بین مردم داشت و رزشکاری نمونه هم بود مثلادر ورزش فوتبال که در روستا انجام می دادیم این شهیددرمسابقه فوتبال تکنیک خوبی دربازی داشتند و عامل پیروزی تیم همانند جبهه جنگ در میادین می شدند و این شهید در خانه هم رفتار و اخلاق نیکویی داشت و می شد حدس زد که ایشان که در جبهه های جنگ شرکت می کرد جز شهادت در راه خدا و به خاطرامام و انقلاب اسلامی به چیز دیگری فکر نمی کند و در سال 1366 در منطقه عملیاتی ماووت شربت شهادت نوشید.

خاطراتی از شهید به نقل از پسر عموی شهید

پاییز سال 1366 با تنی چند از بچه های محل و فامیل بدون حضور و اطلاع شهید رشید ساتیاروند قرار گذاشتیم اعزامی بعدی که درتاریخ 66/9/12 بود به جبهه اعزام شویم من دانشجوی ترم سوم بودم در دانشگاه شهید چمران اهواز و شهید رشید درتهران ترم اول عربی بود روز اعزام رشید را ساک به دست درمقر بسیج دیدم بعد از احوالپرسی و چاق سلامتی پرسیدم آمده ای بدرقه ما گفت: نه آمده ام همراه شما باشم تصمیم داشتم او را منصرف کنم به ایشان عرض کردم شما ترم اولیه برای آشنایی با محیط دانشجویی بهتر است حداقل یک سال درس بخوانی و درسنگر علم و دانش بجنگید اما ایشان با عزمی جزم و تصمیمی قاطع پاسخ دادند که رفتن به جبهه واجب کفایی است و اینک اعلام نیازمندی شده است و لذا هیچ عذری پذیرفته نیست انسان می بایست درقیامت پاسخگو باشد بهانه از ما نمی پذیرند الان دفاع از حدود و صغور میهن اسلامی عزیزمان ایران لازمتر و واجب تر ازدرس خواندن است اگر لیاقت شهادت نداشتم و جنگ تمام شد به دانشگاه بر خواهیم گشت و در سنگر های علم و دانش مبارزه خواهیم کرد و در مقابل منطق او کم آوردم و کمی خود را جمع وجور کردم و دلیلی آوردم که شاید ایشان را نا گزیر به انصراف نمایم گفتم برای کسب اطلاعات دقیق و مستقیم از پشت جبهه دشمن نیاز به کسانی است که عربی بدانند با جدیت درست را بخوان مسلط که شدی برگرد وکمک برادران اطلاعات و عملیات ماًموریت های مهم را انجام دهید اما این سخن نیز کار ساز نبود و در عزم فولادین شهید تزلی ایجاد نکرد او تصمیم خودش را گرفته بود و جواب داد من تصمیم گر فته ام همین الان که بر من واجب است به جبهه اعزام شوم و ترک واجب نمی کنم معلوم نیست که جنگ کی تمام می شود اما روزی به اتمام خواهد رسید و آن گاه به دانشگاه باز خواهیم گشت خود جبهه دانشگاه است من علاقه مند به جغرافیا شده ام و عملا جغرافیا را فرا گر فته ام و این امروز بیشتر به دردجنگ می خورد امروز که به دفتر خاطرات شهید نگاه می کنیم می بینم شهید که استعداد عالی در خط و نقاشی داشت موقعیت و اهمیت استراتژیک کوهها تپه ها و راههای مواصلاتی را به نیکی ترسیم کرده است حتی کسانی که جبهه نرفته اند باخواندن خاطرات و نگاه به نقشه هایی که شهید در دفتر خاطراتش کشیده اند می تواند خود را در آن موقعیت ببیند.


رشید ساتیاروند

به نام آنکه نمایاند بر ما آزاد زیستن را و انسان بودن را و راهنمایی کرد ما را به یاری ضعفا و فقرا و خواری ظلما و یاد داد این جمله را که مرگ با عزت هزاران بار به زحیات با ننگ وذلت است .


یاران به ره دوست ترک جان و سر کردند این گونه به جان خصم آنان شررکردند
من عاشق و دلداه ی وصلت آن بزرگم که بزرگان بر رهش به پا م کردند
من یکی قطره کوچک ز هزاران نهر هستم که سوی بحر اکبر سوی الله نظر کردند
من یکی از آنهمه دلباختگان معشوق که طریق حسن نیت جان خود را سیرکردند
پس چه افسوس کز میان ننگ و ذلت بار بندم ای خوش آنان کز سری سوی ثریا سفر کردند

به سال 61 هجری به صحرای خون و آتش کربلا، حسین یاور نداشت اسلام یاریگر نداشت سبط رسول خدا فریاد زد: اگر اسلام باخون من و جان من باقی می ماند و استوار می گردد ای شمشیرها و ای تیرها بر من ببارید و مرا درمیان گیرید و اکنون ما نیز به پیروی ازمولای خود می گوییم؛

ای تیرهای آسمان ای دردهای عالم و ای کشندگان جهان اگر بعد از حسین برای دین رسول یاوری نیست و اگر تنها با شهادت ما اسلام باقی خواهد ماند پس چه جای درنگ است پیکر ما را قطعه قطعه گردانید تا دینمان ذره ذره نگردد تا ظهور عادل عدل گستر باقی ماند.
اگر شهادت پلی است که آدمیان را به این هدایتگر اسلام پیوند می زند اگر تنها صراط وصل انسانها به دستورات و قوانین زندگی جاوید پیمان ماست و اگر فقط رفتن ما ضعفا تاختن بر استکبار را یاد می گیرند ستیز با دشمنان دین را و دژخیمان و اهریمن بدخوی حیوانیت را و جنگ با گمشدگان عدالت و وارثان حیوانیت و پر بریت را و راهنمایی می شوند به سوی آزادی و آزاد زیستن وآزاد اندیشی؛ پس چه بهتر که ما قربانی این راه و هدایتگر انسانها و بیدارگر خفتگان آن نسلها و عدالت گستر روی زمین و منتظران فرج مولایمان حضرت قائم و سربازان آن حضرت باشیم چه بهتر که بیدارگر خفتگان خواب بی خیالی باشیم و آنان را آگاه سازیم که هیچگاه مسلمان پنهان نیست آنها را رهنمون باشیم که ازاینگونه اسلام وتسلیمشان ننگ و عار داشته باشند.
آری ما می میریم تا اسلام و انقلاب نمیرد و بگذاریم دشمنان بگویند آری بگویند به مرگ جاهلیت مرده است بگویند قربانی جهل و نادانی خویش گشته است.
آری من عاشق این جهلم اگرعشق به وصال معبود جانفشامی در راه استواری و استحکام دین و آئین معشوق و ستیز با کفار و مشرکین و جنگ با دژخیمان جهل است و شهادت که با لاترین درجه عشق به کمال و وارستگی به تقرب به آستان قدس ربوبی است من شیفته و دلداه ی این جهلم و بگذارید دراین راه فنا گردم و بگذارید این شیفته ی عشق معشوق و معبود که در این راه سر از پای نمی شناسد به خط پایان کارخویش که همانا وصلت دلبر خویش است و همانا خالقی بی همتا ویزدان پاک اوست موصول گردد .
و ای پدر و مادرم که سالها به پای من که نهال کوچکی بودم رنج کشیده اید که اکنون دوست دارید میوه درخت جوان خویش را که سالها به پای آن زحمت کشیده اید بچینید می دانم تو مرا دوست داری اما اسلام دوست داشتنی تر از من است من می دانم بهترین هدیه برای تو سلامتی من است اماچه کنم که اسلام نیازمند فداکاری و گذشت والدینی چون شما و جانبازی فرزندان و جوانانی چون من است می دانم تودر این زمان به من نیازمندی و به دستگیری من نیازمندی می خو اهی عصای دست تو باشم می خواهی چوب دستی تو باشم و در سرا شیب زندگی یاری ات دهم اما بدان در این برهه از زمان و در این مقطع از زمان اسلام دو چندان محتاج من و نیازمند جانبازیهای افرادی چون من است و درخت اسلام که اکنون درکویر خشک و وحشت زای ظلم و جفا و استکبار استثمار گردیده رو به خشکی وانحطاط است و حاجتمند به آبیاری خون من و نهر خونین و شهد گوارای دماء قهرمانان و فرزندان این بوم و بر است پس چه بهتر ازمن بگذرید تا از دین رسول نگذشته باشید چه خوب است که تو دمی ناراحتی را پذیرا باشی تا تو و دیگر مسلمانان عمری و بلکه عمرها به ناراحتی و پشیمانی نگذرانند وتنها از این راه است که مردم رستگار و دین پایدار می ماند.
و بدین گونه که پدران حسین وار و جوانان علی اکبر و مادران چون زهرای اطهر و خواهران همانند زینب باشند امیدوارم که باگذشت و فداکاریهای متواتروپی درپی قهرمانانمان و حضور گسترده آنان درصحنه وپیروی ازسخنان ائمه اطهار و انبیاء و اولیاء الله و فقیه و پیروی گرفتن ازدستورات قرآن و سنت پیامبر و پشت کردن به گروه گرایی و تفرقه و مقابله با ارزشهای پوچ و بی معنا و غربگرایی وشرق گرایی ومصرف گرایی و امثالهم درسراسرجهان حکمفرما وراه برای ظهورامام زمان هموار و رهبر انقلاب پایدار و ایمان مردم مقاوممان همچنان استوار گردد.
آمین یا رب العالمین به امید برقراری حکومت عدل اسلامی درسراسر گیتی .
26د یماه سال 1366 - بنده مسکین ایزد رشید ساتیاروند


رشید ساتیاروند

دانشجو شهید رشید ساتیاروند

فرزند: یوسف علی
تاریخ تولد: 1347
محل زندگی: پلدختر روستای ولیعصر (عج)
تاریخ شهادت: 1366/10/26
محل شهادت: عملیات بیت المقدس 2
گار شهید: گار شهدای روستای ولیعصر(عج)

زندگی نامه شهید :

شهید رشید ساتیاروند در سال1347 در روستای ولیعصر از توابع شهرستان پلدختر در خانواده‌ای مذهبی دیده به جهان گشود.
تحصیلات ابتدایی را در روستای ولیعصر و راهنمایی و دبیرستان را در شهرستان پلدختر گذراند و پس از اتمام تحصیلات دوره ی دبیرستان به جبهه های حق علیه باطل به یاری رزمندگان اسلام در ارتفاعات شاخ شمیران اعزام گردید.
پس از سه ماه حضور در ارتفاعات مذکور به بوکان منتقل گردید و چندین ماه نیز در آنجا حضور داشتند.
ایشان در زمان حضور در جبهه از درس و تحصیل خود غافل نبوده تا اینکه در همان دوران در رشته ی الهیات در مقطع کارشناسی دانشگاه تربیت مدرس پذیرفته و پس از یکسال و نیم حضور در دانشگاه به اتفاق پسر عمو و همرزم خود شهید سیف الدین ساتیاروند در قالب گردان شهدای لرستان به منطقه ماوت کردستان اعزام گردیدند و در تاریخ 1366/10/26 در عملیات بیت المقدس 2 به درجه رفیع شهادت نایل گردیدند.
ایشان دارای ذوق و قریحه در زمینه های مختلف هنری از جمله شعر و نقاش و خوشنویسی بودند و آثار مرتبط با حوزه های موصوف ایشان در اختیار بنیاد شهید قرار گرفته است.


شهید بهزاد ساتیاروند



پاسدار شهید بهزاد ساتیاروند
فرزند: نیاز علی
محل زندگی: پلدختر روستای ولیعصر (عج)
تاریخ تولد: 1325/12/25
تاریخ شهادت: تیر ماه 1362
محل شهادت: کرمانشاه
گار شهید: گار شهدای روستای ولیعصر (عج)

زندگی نامه:


شهید بهزاد ساتیاروند در تاریخ 1325/12/25 در روستای ولیعصر( عج) توابع شهرستان پلدختر دیده به جهان گشود.

ایشان در دوران کودکی و نوجوانی به کار کشاورزی و دامداری مشغول بودند. تحصیلات دوران ابتدایی را بصورت مدرسه عشایری با موفقعیت سپری نمودند.
وی در سن 26 سالگی تشکیل خانواده دادند و زندگی ساده و روستایی خود را با کشاورزی و دامداری شروع کردند.
حاصل این زندگی دو پسر و دو دختر میباشد.
با شروع جنگ تحمیلی در سال 1360 بفرمان امام خمینی بعنوان نیروی داوطلب بسیج بمدت 6 ماه در ایست بازرسی پایگاه مقاومت روستای ولیعصر فعالیت داشتند.
وبعد از ان از طریق سپاه پلدختر بعنوان نیروی ویژه بسیج سپاه در شهر دهلران راهی جبهه های حق علیه باطل شد و بمدت 45 روز روبروی پاسگاه موسیان انجام ماموریت دادند.
در ازاد سازی خرمشهر در سال 1361 با رزمندگان سپاه پلدختر: شهید باشی مومنی، شهید ملک علی کاوه، شهید امر علی لرستانی، شهید فتح اله چراغی. شهید ایرج عیدی نژاد، شهید محمد باقر مومنی، شهید حق دوست محمودی، برادر غفور خدایی، برادر محمد حسین ابراهیمی با فرماندهی برادر سوری در مرحله 1 و 2 حضور داشتند.
در سال 1361و 1362 در عملیات شلمچه تیپ 22 بدر، تیپ بعثت منطقه جفیر، پاسگاه زید، عملیات مرز بین المللی دژ عراق شرکت داشتند.
در تیرماه 1362در شهر کرمانشاه با لباسهای نظامی سپاه پاسداران توسط نیروهای کمله اسیر میشود و اورا بشهادت میرسانند.
و پیکر پاک این شهید بزرگوار هرگز بدست خانواده چشم انتظارش نرسید و در سال 1387 بعد از بیست پنج سال سنگ قبری به رسم یادبود در گار شهدای روستای ولیعصر بنا نهادند.

روحش شاد یادش گرامی


 

 

همرزمان جانباز والامقام گودرز تواسی میگویند:
در عملیات والفجر 4 در سلمیانیه عراق، ما در حال نبرد با دشمن بودیم و وضعیت خیلی بر ما سخت شده بود. نیروهای بعثی با توپ و تانگ و اسلحه عرصه را بر ما تنگ کرده بودند.
که جانباز والامقام گودرز تواسی و شهید والامقام بهروز طاهری و شهید والامقام کرم ظهرابی مورد تهاجم دشمن قرار میگیرند که بهروز طاهری و کرم ظهرابی شهید می شوند و گودرز تواسی در ناحیه دست راست و پای چپ تیر میخورد و گودرز تواسی در حال مجروحیت آرپی چی را بدست می گیرد که به سوی دشمن شلیک کند که در اثر جراحت گلوله بی هوش میشود.
و در یکی از بیمارستان مشهد بستری می شود که دست راست خود را از دست می دهد و از پای چپ مجروح می گردد.

روحش شاد یادش گرامی

مسعود ساتیاروند


زنده یاد جانباز والامقام گودرز تواسی ساتیاروند
فرزند: بارانی
تاریخ تولد: 1348/7/1
محل زندگی: روستای نصراله آباد بخش ماژین
تحصیلات: راهنمایی
تاریخ مجروحیت: 1364/12/12 در عملیات الفجر 4 (جانباز 50 درصد)
تاریخ وفات: 1379/11/19 بر اثر سانحه تصادف در سن 31 سالگی
گار جانباز: گار شهدای ماژین

زندگی نامه جانباز والامقام گودرز تواسی
جانباز گودرز تواسی در تاریخ 1348/7/1 در روستای نصراله آباد بخش ماژین شهرستان دره شهر در خانواده یی روستایی و متدین متولد شد.
دوران کودکی و نوجوانی خود را در کنار خانواده خویش به کشاورزی و دامداری مشغول بودند.
در سن 16 سالگی بصورت داوطلبانه در تاریخ 1364/4/11 به جبهه های حق علیه باطل به یاری رزمندگان در منطقه مهران چنگوله اعزام شدند و به مدت پنج ماه در جبهه حضور فعال و پرنگ داشتند و بعد به مرخصی آمدند و پنج روز در کنار خانواده ماندند و مجددا به سلمیانیه عراق اعزام شدند.
در عملیات والفجر 4 در تاریخ 1364/12/12 بر اثر اصابت تیر در ناحیه دست راست و پای چپ مجروح شدند.
و بعد از سه ماه بستری در بیمارستان مشهد که دست راست قطع عضو شدند و از پای چپ مجروح شدند. مجددا در منطقه قلاویزان بمدت یکماه در آنجا حضور داشتند که فرماندهان سپاه از ایشان تقدیر و تشکر می کنند و می‌گویند شما قادر به تیر اندازی نیستی و او را به محل زندگی خود باز می گردانند.
در سال 1369 با دختر عموی خود ازدواج میکند و حاصل این زندگی سه دختر بنام: میترا، کبری، زینب می باشد. که این جانباز بزرگوار همیشه میگفت: خداوند بزرگ را شاکرم که سه تا دختر به من هدیه داده است. و برکت و امید و آرامش خانه من همسرم و دخترانم میباشند.
در سال 1373 استخدام شبکه بهداشت دره شهر میشود.
بعد از ده سال زندگی در کنار خانواده در سن 31 سالگی در تاریخ 1379/11/19 در اثر سانحه تصادف به دیار حق شتافت.

روحش شاد یادش گرامی

سرکار خانم میترا تواس


همرزمانش می‌گویند: پاسدار شهید عین الله طی سالهای 1362 تا 1365 در عملیاتهای متعددی در منطقه جنوب در خط مقدم حضور فعال و پر رنگی داشتند و با جان دل از خاک و ناموس وطن دفاع کردند.
شهید عین الله در تاریخ 1365/10/5 در عملیات کربلا 5 شرکت نمود و در تاریخ 1365/12/6 در سن 29 سالگی بر اثر ترکش از ناحیه دست و پا به فیض شهادت نائل آمد.
پیگر شهید گرانقدر در گار شهدای تنگ فنی شهرستان پلدختر به خاک سپرده شد.

روحش شاد یادش گرامی

مسعود ساتیاروند


 

شهید عین الله در سال 1336 در روستای تنگ لیلم از توابع شهرستان پلدختر در خانواده‌ای مذهبی و روستایی دیده به جهان گشود.
دوران کودکی و جوانی خود را در کنار خانواده خود به کشاورزی و دامداری مشغول بودند و خواندن و نوشتن را توسط آموزگاران عشایر فرا خواند.
شهید عین الله در سن 24 سالگی تشکیل خانواده دادند و ثمره زندگی وی دو پسر و یک دوختر می باشد.
شهید عین الله داری اخلاق محمدی، تقوای بسیار، اهل نماز و قرآن، کتاب های مذهبی و یکی از سربازان دلسوز، وفادار ، شیفته به انقلاب و امام خمینی (ره) بودند.
در سال 1362 بفرمان امام خمینی بعنوان نیروی داوطلب ویژه بسیج در محل ست خود در منطقه تنگ فنی حضور فعال داشتند.
از سال 1362 تا 1365 در عملیاتهای متعددی از جمله کربلا 4 و 5 و. در خط مقدم جبهه با جان و دل از میهن جمهوری اسلامی ایران دفاع کردند.
شهید عین الله در عملیات کربلا 5 در منطقه شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل آمدند و پیراهنی از جنس نور و خون به قامت استوارش آذین بست.

روحش شاد یادش پر رهرو

مسعود ساتیاروند



جانباز سرافراز موسی محمدی در جنگ تحمیلی خاطرات و دلاوری های زیادی از خود به یادگار گذاشته است
همرزمان ایشان میگویند
در زمان نبرد با دشمن در یکی از عملیاتها، مهمات و فشنگمان تمام شده بود که جانباز موسی محمدی با سنگ روبروی نیروهای بعثی ایستاده بود و با جان دل دفاع و مقاومت میکرد.

روحش شاد یادش گرامی


زنده یاد جانباز سر افراز موسی محمدی ساتیاروند
فرزند :
تاریخ تولد : 1347/7/4
محل زندگی: روستای نصراله آباد بخش ماژین
تحصیلات: راهنمایی
تاریخ مجروحیت: 1366/11/1 در عملیات بیت المقدس 2 ( ماووت )
تاریخ وفات: 1372/7/6 در سن 25 سالگی
گار جانباز: گار شهدای ماژین

زندگی نامه جانباز والامقام موسی محمدی

جانباز موسی محمدی در سال 1347 در روستای نصراله آباد توابع شهر ماژین استان ایلام دیده به جهان گشود.
ایشان دوران کودکی و نوجوانی خود را در خانواده ای مذهبی و روستایی سپری کرد و پس از گذراندن دوران ابتدایی به دلیل زندگی عشایری و کمک به خانواده ترک تحصیل نمود و مشغول دامداری و کشاورزی در کنار خانواده ی خود شد.
جانباز موسی محمدی در همان دوران کودکی و نوجوانی بسیار مسئولیت پذیر و شجاع بودند.
بعد از دوران نوجوانی او که همزمان با جنگ تحمیلی شد ایشان در سال 1362 به فرمان امام خمینی (ره) به عنوان نیروی داوطلب بسیج راهی جبهه های حق علیه باطل شد ودر عملیات های متعددی حضور پر رنگ داشتند.
در سال 1364 به خدمت مقدس سربازی در تیپ 57 سپاه استان لرستان درآمدند درسال 64 تا 66 در زیر پرچم جمهوری اسلامی ایران در خط مقدم جبهه در عملیات های متعدد با جان دل و غیرت، از خاک و ناموس وطن دفاع کردند.
از طریق تیپ 57 در تاریخ 1366/6/18 در منطقه غرب کشور اعزام شد و در تاریخ 1366/11/1 در عملیات بیت المقدس 2 در منطقه ماووت بر اثر اصابت خمپاره از ناحیه صورت، فک و گردن مجروح شد.
وی پس از پایان جنگ تحمیلی به محل زندگی خود برگشت و تشکیل خانواده می دهد و ثمره زندگی اش یک پسر و یک دختر می باشد.
پس از مرگ پدرش سرپرستی مادر و خواهر و برادران خود را بر عهده میگیرد و به نحوه احسن در حق خانواده پدری میکند.
ولی در تاریخ 1372/7/6 چندی از مرگ پدرش نمیگذرد که جانباز والامقام در سن 25 سالگی پی روزی حلال در حین کار کردن در معدن ماسه به علت گرفتار شدن در ریزش ماسه به دیدار حق شتافت.
امام صادق(ع) می فرماید:
کسی که در پی روزی حلال و جهاد برای خانواده جان خود را از دست بدهد در نزد خداوند شهید است.

روحش شاد یادش گرامی

مسعود ساتیاروند


شهید سیف الله پیری

شهید سیف الله در سال 1363 به عنوان نیروی بسیجی در تیپ امیرالمومنین ایلام در منطقه مهران چنگوله اعزام گردید و دوره آموزشی خود را در آنجا شروع کرد.
در دوره آموزشی فرماندهان از هوش و زکاوت و شجاعت و دقت در تیر اندازی و قلق گیری هدف آرپی چی زدن سیف الله پی بردند. و بعد از دوره آموزشی به عنوان آرپی چی زن در عملیات کربلا یک در ردیف خط شکن شرکت نمود.
در این عملیات فرماندهان و نیروهای بسیج، مات و مبهوت سیف الله شدند. او با شلیک های دقیق خود عرصه را بر دشمن تنگ کرده بود. و هر چند دقیقه ایی به شکار تانک ها میرفت و یکی از تانک های دشمن را منهدم می کرد. و صدای شور شوق الله اکبر رزمندگان بلند می شد.
آن روز بعد عملیات وقتی پیش سیف الله رفتم که او را از سر ذوق در آغوش بگیرم، دیدم که خون از گوش هایش جاری شده بود.

روحش شاد راهش پر رهرو

مسعود ساتیاروند


 

شهید سیف الله پیری

خاطره ای از حسین حیدر بیگی شورای روستای نصراله آباد ماژین :

آخرین فرزند خانواده بودم. وقتی متولد شدم، محبت پدر را ندیدم.
تنها مادری داشتم که از ترس شهادت فرزندانش آرام و قرار نداشت.
منم کودکی یتیم و بازیگوش و فقیر بودم و فقیر نه به عنوان فرهنگ و شخصیت و تربیت، فقیر از لحاظ مادی، هر چند همه بچه های روستا از لحاظ مادی همه زیر خط فقر زندگی می کردند زیرا جنگ بود کشور در تحریم بود.
ولی با این تفاسیر من از همه بچه ها فقیرتر بودم. به طوری که بیشتر اوقات شام ناهار من تخم مرغ های مادر بزرگم بودند.
لباسهایی که می پوشیدم همیشه از من بزرگتر بودن چون مال برادرانم بودند که آن هم هزاران بخیه خورده بود و به من می رسید.
اما در همان حال من کودکی گستاخ بازی گوش و پر ادعا بودم. و وقتی صحبت می کردم پیرمرد های روستا همه خوششان می آمد.
بگذریم.
کودکان روستا داشتیم خاک بازی می کردیم، تمام بچه ها اسباب بازی پلاستیکی داشتن، تراکتور، خاور، لودر، کمپرسی. بجز من، ولی من دمپایی های خودم را در می آوردم و به بچه ها میگفتم. کمپرسی مر را هم پر کنید. ون ون ون بعب بعب حسین اومده ماسه آورده.
در این هنگام سایه ایی سر من افتاد. شهید سیف الله پیری بود از جبهه آماده بود. به من گفت: حسین چرا با پای بازی میکنی؟ منم با پرویی گفتم مگه نمیبینی دمپایی هام شدن کمپرسیم.
دوباره پرسید مگه تو ماشین نداری؟ منم با خنده بهش گفتم ؛ من یتیم، کی برام ماشین بخره. و سیف الله مکثی کرد و با چشمان آبی اش به آسمان نگاه کرد. انگار آرزویی کرد.
گفت: حسین آگه شانس داشته باشی و یه حراجی (دورگرد) بیایید تو یک ماشین می خری؛
در همین هنگام بود که ناگهان صدای بلندگو حراجی بگوش رسید. من مات شده بودم. زیرا خیلی وقت بود که بخاطر بمباران دورگرد به روستای ما نمی آمد؛ چون روستای ما نزدیک تلمبه خانه تنگ فنی بود. آمدن حراجی جز محالات بود.
شهید سیف الله گفت حسین بدو تا حراجی نرفته. با شور شوق پا به دنبال شهید دویدم. انگار پرواز میکردم، دستم در دستان شهید بود، که به وانت بار حراجی رسیدیم.
تا رسیدم به داخل چادر وانت بار که پر از لوازم آشپزخانه و وسایل پلاستیکی بود نگاه کردم. یک کمپرسی بزرگ ( کامیون ده تن ) کنار وسایلش بود به من نگاه می کرد.
صحنه ی عجیبی بود کمپرسی از خودم بزرگتر بود. به شهید سیف الله نگاهی انداختم و شهید هم نگاهی. شهید کمپرسی را برایم خرید. اولین خرید و بزرگترین هدیه زندگیم بود. من که تا حالا هیچ خریدی نکرده بودم ؛ از پوشاک بگیر تا اسباب بازی.
با آن کمپرسی شده بودم پادشاه روستا. همه بچه ها به دنبال من می آمدن که با من بازی کنند.
حالا میفهمم که شهید سیف الله چشمانی آسمانی داشت.

روحش شاد یادش پر رهرو

یاور حیدر بیگی


شهید سیف الله پیری

شهید سیف الله خیلی شجاع و نترس و دقیق شلیک میکرد بطوری که همه رزمندگان به دقت و هدف گیری سیف الله ایمان داشتنند و همیشه در تمام عملیات هایی که شرکت داشت در جلو گردان و ثابت قدم و با شجاعت و جرعت بی نظیر جلوتر از همه قدم بر میداشت.
شهید سیف الله در خرداد ماه سال 67 در گردان شهدا پلدختر در عملیات ماووت در ارتفاعات قمیش به عنوان نیروی خط شکن حضوری فعال و پررنگ داشتند
در این عملیات سیف الله آرپی چی زن گردان بود. با تمام وجود و شجاعت و غیر قابل توصیف مثل شیر ژیان جلوی گردان بود.
وقتی جلوی گردان قدم بر می داشت انرژی و شجاعت به کل گردان انتقال می داد. لا منصب این مرد اندازه سر سوزنی از گلوله، تانک، توپ و خمپاره نمی ترسید. وقتی روبروی تانک های بعثی می رفت تا نابود نمی کرد دست از نبرد بر نمیداشت.
در آن عملیات سیف الله جوانی بیست ساله بود و با تم

ام وجودش می جنگید. دشمن به ما فشار آوارده بود و فرمانده هان گردان را به عقب می کشاندند. ولی سیف الله با آرپی چی در صد متری تانک های دشمن جلو رفته بود.
با جان دل و غیرت عرصه را به نیروهای بعثی تنگ کرده بود. که در همان لحظه مورد اصابت گلوله مستقیم تانک قرار می‌گیرد و جسم مطهرش نصف میشود و غرق به خون به دیدار معشوق شتافت. که پیکر پاکش هفت سال در منطقه ماووت مفقودالاثر بود.
روحش شاد یادش گرامی

راوی: برادر احمد فاضلی و برادر مروت نصیری

گردآورنده: مسعود ساتیاروند


 

شهید سیف الله پیری


پاسدار شهید سیف الله پیری ساتیاروند 
فرزند: علی شروان
محل زندگی: شهر ماژین روستای نصراله آباد 
تحصیلات: راهنمایی
تاریخ شهادت (مفقودالاثر) : 1366/3/27
محل شهادت: ماووت عراق ارتفاعات قمیش
تاریخ رجعت و تفحص پیکر مطهر: هفت سال بعد از شهادت
گار شهید: روستای نصراله آباد گار شهدای ماژین
زندگی نامه پاسدار شهید سیف الله پیری :

شهید سیف الله پیری در سال 1347 در روستای نصراله آباد بخش ماژین استان ایلام پا به عرصه گیتی نهاد.
وی ایام کودکی را تحت تربیت پدر و مادری مهربان سپری نمود و محبت را از آنان فرا گرفت.
دوران کودکی و نوجوانی را در کنار خانواده خویش به دامداری و کشاورزی مشغول بودند و در عین کمک به خانواده تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در زادگاه خود با موفقعیت به پایان رساند.
سیف الله در همان دوره نوجوانی فردی مومن، شجاع، دلسوز و.مهمان نواز بودند و به مسائل دینی و مسجد توجه ویژه‌ای داشتند.
جوانی سیف الله با آغاز جنگ تحمیلی شروع شد و ایشان نیز مانند دیگر رزمندگان در سال 1363 به حبهه های علیه باطل داوطلب شد و به عنوان نیروی بسیجی در تیپ امیر المومنین گردان 505 محرم استان ایلام در منطقه مهران و چنگوله اعزام گردید.
در سال 63 تا 65 در عملیاتهای زیادی از جمله عملیات کربلا یک، در آزاد سازی مهران و به عنوان آرپی چی زن در ردیف نیروهای خط شکن شرکت نمود.
شهید سیف الله در سال 65 جهت انجام سربازی به تیپ 57 ابوالفضل استان لرستان منطقل گردید و به منطقه کردستان اعزام شد و در عملیات های زیادی مانند: کربلا 10، نصر 8 و. شرکت کردند.
پاسدار شهید سیف الله پیری از خرداد 1367 در گردان شهدا پلدختر در عملیات ماووت در ارتفاعات قمیش به عنوان نیروی خط شکن حضوری فعال و پررنگ داشتند.
که در همان عملیات با عنوان آرپی چی در جلوی گردان مورد اصابت گلوله تانک قرار می گیرد و جسم مطهرش نصف می‌شود و غرق به خون بدیدار معشوق شتافت.
پیکر مطهر شهید سیف الله پیری به مدت هفت سال در منطقه ماووت مفقودالاثر بود که در سال 1374 پیکر پاک مطهر این شهید والامقام تحویل خانوادش گردید و با یک مراسم باشکوه و عظیم در گار شهدای ماژین تشیع و در جوار سایر شهدا گلگون کفن بخاک سپرده شد.
یادش گرامی راهش پر رهرو باد

مسعود ساتیاروند


زنده یاد جانباز والامقام گودرز تواسی ساتیاروند
فرزند: بارانی
تاریخ تولد: 1348/7/1
محل زندگی: روستای نصراله آباد بخش ماژین
تحصیلات: راهنمایی
تاریخ مجروحیت: 1364/12/12 در عملیات الفجر 4 (جانباز 50 درصد)
تاریخ وفات: 1379/11/19 بر اثر سانحه تصادف در سن 31 سالگی
گار جانباز: گار شهدای ماژین

زندگی نامه جانباز والامقام گودرز تواسی
جانباز گودرز تواسی در تاریخ 1348/7/1 در روستای نصراله آباد بخش ماژین شهرستان دره شهر در خانواده یی روستایی و متدین متولد شد.
دوران کودکی و نوجوانی خود را در کنار خانواده خویش به کشاورزی و دامداری مشغول بودند.
در سن 16 سالگی بصورت داوطلبانه در تاریخ 1364/4/11 به جبهه های حق علیه باطل به یاری رزمندگان در منطقه مهران چنگوله اعزام شدند و به مدت پنج ماه در جبهه حضور فعال و پرنگ داشتند و بعد به مرخصی آمدند و پنج روز در کنار خانواده ماندند و مجددا به سلمیانیه عراق اعزام شدند.
در عملیات والفجر 4 در تاریخ 1364/12/12 بر اثر اصابت تیر در ناحیه دست راست و پای چپ مجروح شدند.
و بعد از سه ماه بستری در بیمارستان مشهد که دست راست قطع عضو شدند و از پای چپ مجروح شدند. مجددا در منطقه قلاویزان بمدت یکماه در آنجا حضور داشتند که فرماندهان سپاه از ایشان تقدیر و تشکر می کنند و می‌گویند شما قادر به تیر اندازی نیستی و او را به محل زندگی خود باز می گردانند.
در سال 1369 با دختر عموی خود ازدواج میکند و حاصل این زندگی سه دختر بنام: میترا، کبری، زینب می باشد. که این جانباز بزرگوار همیشه میگفت: خداوند بزرگ را شاکرم که سه تا دختر به من هدیه داده است. و برکت و امید و آرامش خانه من همسرم و دخترانم میباشند.
در سال 1373 استخدام شبکه بهداشت دره شهر میشود.
بعد از ده سال زندگی در کنار خانواده در سن 31 سالگی در تاریخ 1379/11/19 در اثر سانحه تصادف به دیار حق شتافت.

روحش شاد یادش گرامی

سرکار خانم میترا تواس


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها